معنی سودمند و مفید
حل جدول
پرفایده،ثمربخش،کارآمد
فارسی به عربی
فارسی به آلمانی
Verfu.gbarkeit [noun]
لغت نامه دهخدا
سودمند. [م َ] (ص مرکب) (از: سود + مند، پسوند اتصاف) پهلوی، «سوتمند». آنکه یا آنچه سود دهد.نافع. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). مفید. نافع. بکار. برومند. مثمر. باردار. باحاصل. شافی. بافایده. (ناظم الاطباء). فایده دهنده. (آنندراج):
روزجستن تازیان همچون نوند
روز دن چون شصت ساله سودمند.
رودکی.
چه دانی تو اندر جهان سودمند
که ازکردنش مرد گردد بلند.
فردوسی.
نبشتند پس نامه ٔ سودمند
به نزدیک پیروز شاه بلند.
فردوسی.
سودمندند همه خلق جهان راچو شکر
جان من باد فداشان که بطبع شکرند.
ناصرخسرو.
پرهیز نه دفع یک گزند است
در راحت و رنج سودمند است.
نظامی.
وگر در عشقی از عشقت خبر نیست
ترا این عشق عشق سودمندست.
عطار.
بگوی آنچه دانی سخن سودمند
وگر هیچکس را نیاید پسند.
سعدی.
دعای منت کی بود سودمند
اسیران محتاج در چاه و بند.
سعدی.
مفید
مفید. [م ُ](ع ص) فایده دهنده.(آنندراج). فایده دهنده. سودمند. بافایده. نافع.(از ناظم الاطباء). سودبخش.(از محیط المحیط): آنگاه... انابت مفید نباشد.(کلیله و دمنه). هر کجا رأی پست بود شجاعت قوی مفید نباشد.(کلیله و دمنه). این هر دو مقامه ٔ سابق و لاحق که به عبارت تازی و لغت حجازی ساخته و پرداخته شده است اگرچه بر هر دو مزید نیست، اما عوام عجم را مفید نه.(مقامات حمیدی چ اصفهان ص 4). اما با قضای آسمانی کوشش انسانی مفید نیست.(لباب الالباب). فرمود که هرچند نه قوت بازو مفید خواهد بود نه حصانت مکان منجح، اما هم بارو را مرمت و عمارت واجب می باید داشت.(جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 1 ص 135). امید به فضل و رحمت الهی چنان است که طالبان صادق را در استکشاف معالم طریقت... مفید و کافی بود.(مصباح الهدایه چ همایی ص 9).
بشنو اندرزهای ابن یمین
گر مفید است زآن ملال مکن.
ابن یمین.
- مفید آمدن، سودمند واقع شدن. فایده بخشیدن: فی الجمله چندانکه بگفت مفید نیامد.(کلیله ودمنه).
- مفید معنایی بودن، افاده کردن آن معنی. رسانیدن آن معنی: پسوند «گر» در کلماتی، از قبیل «دادگر» و «ستمگر» مفید معنی مبالغه است.
- نامفید، بیفایده. ناسودمند. که فایده ای از آن عاید نشود: و علم بی عمل نامفید بود.(سندبادنامه ص 4).
|| کسی که مال حاصل می کند و در جوانمردی خرج می کند.(ناظم الاطباء). || کسی را گویند که با نقل احادیث مشایخ به مردم فایده رساند.(از انساب سمعانی). ||(اصطلاح علم لغت و منطق) در اصطلاح علمای لغت و منطق، مقابل مهمل است. هر لفظ موضوع اعم از اینکه مفرد باشد یا مرکب مفید است.(از کشاف اصطلاحات الفنون ج 2 ص 1115).
فرهنگ عمید
فرهنگ معین
مترادف و متضاد زبان فارسی
بهدردبخور، بهدردخور، ثمربخش، بهرهدار، سودبخش، فایدهدار، مثمر، مفید، نافع،
(متضاد) زیانبار، مضر
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) آنکه یا آنچه سود دهد نافع، آنچه که بکار آید مفید بافایده مقابل مضر، برومند بارور مثمر باحاصل، سودبرنده.
کلمات بیگانه به فارسی
سودمند
فرهنگ واژههای فارسی سره
سودمند، کارآمد
عربی به فارسی
سودمند , نافع , باصرفه , مفید , پرمنفعت , بااستفاده , بادست انجام شده , دستی , دم دست , اماده , موجود , قابل استفاده , چابک , چالا ک , ماهر , استاد در کار خود , روان , بسهولت قابل استفاده , سهل الا ستعمال , بافایده , خوش مزاج , سرحال , سالم و بی خطر
معادل ابجد
304